برای روز میلاد تن من نمیخوام پیرهن شادی بپوشی
به رسم عادت دیرینه حتی نمیخوام جام سرمستی بنوشی
برای روز میلادم اگر تو به فکر هدیه ای ارزنده هستی
منو با خود ببر تا اوج خواستن بگو با من که با من زنده هستی
که من بی تو نه آغازم نه پایان تویی آغاز روز بودن من
نذار پایان این احساس شیرین بشه بی تو غم فرسودن من
نمی خوام از گلای سرخ و آبی برایم تاج خوشبختی بیاری
به ارزش های ایثار محبت به پایم اشک خوشحالی بباری
…
تو ای تنها نیاز زنده موندن بکش دست نوازش بر سر من
به تن کن پیرهنی رنگ محبت اگه خواستی بیایی دیدن من